اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و توكلت علي الله
يك ايراد اساسي كه در جامعه شيعه وجود دارد و همه ما شيعيان ، ـ از خواص تا عوام ـ را در بر گرفته این است که ما شنيده ايم كه بايد به قرآن و عترت ، تمسك جست . قرآن را داريم ، اما عترت چه ؟ آخرين نفر از عترت رسول الله (ص) غايب است و دسترسي ما فقط به احاديث اهل بيت عليهم السلام است . ما بسياري از احاديث را مي بينيم و ميخواهيم برداشت كنيم . یکی در مسجد ميآيد و بين دو تا نماز ميخواهد صحبت كند . ميگويد براي مردم چه بگويم ؟ ميخواهد احاديث اخلاقي بگويد ، لذا مي رود مثلاً كتاب 40 حديث را ميخرد و به اسم 40 حديث شروع مي كند و از ابتداي كتاب ، احاديث را براي مردم تعريف مي كند . مثلاً حديث اول در مورد حسد است ، لذا مي گويد : مردم ! حسد نداشته باشيد ، چنين باشيد ، چنان باشيد . آن آقا به اندازه فهمش توضيح ميدهد ، از فهمش استفاده ميكند . چه كسي گفته شما ، حديث اول را بايد توضيح بدهيد ؟ فردا ميآيد حديث دوم را كه مثلاً در مورد رزق حلال است ، مطرح ميكند . فكرش را و توانش را براي توضيح حديث دوم مي گذارد و توجه و وقت مردم را به حديث دوم معطوف ميكند . سئوال : آقا چه كسي گفته امروز در مورد رزق حلال صحبت كنيد ؟ مثلاً براي شخصي مقوله خدمت به مردم پررنگ جلوه ميكند ، جستجو مي كند و احاديثش را در كتب مفصل حديثي پيدا ميكند و خودش را به مقوله خدمت به مردم مقيد ميكند ، يك مجتمع خيريه راه مياندازد ، روشي براي كمك به فقرا راه مياندازد و در اين زمينه كتاب مينويسد و اين موضوع را پررنگ ميكند . به هر كسي كه ميرسد ميگويد : " آقا فقط خدمت به مردم" و زماني كه به او ميگويند : " آقا چرا نمازت را تند خواندي ؟ به عبادت بايد بها بدهي"، ميگويد : "عبادت به جز خدمت خلق نيست" و در تاييد اين كلام احاديثي را پيدا ميكند و مطرح ميكند . نگاه ميكنيم ميبينيم آقا درست گفته است و در تاييد حرفش به حديث هم استناد كرده . حالا سوال اين است كه ، اين رويه چه اشكال و ايرادي دارد ؟ در پاسخ بايد گفت : اشكال در آنجاست كه هر موضوعي كه براي من و شما جلب توجه ميكند ، آن را بزرگ جلوه ميدهيم . سوال اين است كه جايگاه اين حديث يا اين مقوله در كل مجموعه دين كجاست ؟
در چه درجه ای است و چه اهمیتی دارد ؟ يك مثال بزنيم . به شما گفته مي شود "چشم" . بله چشم چيز قشنگي است . و وقتي ميخواهيد يك عكس انسان بكشيد، يك چشم در سمت چپ صورتش ، يك چشم در سمت راست صورتش ، يك چشم در گردنش ، يك چشم در سينهاش و يك چشم هم كف پايش بگذاريد . حالا سوال مي شود ، " آقا چرا اين كار را كرديد ؟ " . در جواب مي گوييد :"چشم خيلي خوب است"بله چشم چيز خوبي است ، اما جايگاهش در عكس يك انسان كجاست ؟ ما شيعيان با اين مقوله كه ، "جايگاه هر مقوله اي در كجاست" عموماً آشنا نيستيم . اين يك اشكال بزرگ است . در جامعه ما جايگاه هر مقوله كجاست ؟ راه علاج این ایراد چیست ؟ خداوند ، در جامعه امام (ع) قرار داده است ، هادي حي (ع) قرار داده است ، من و شما مأموريم به تبعيت از هادي ، تبعيت از هدايت . خداوند آسان گرفته است و فرموده كه از هدايت تبعيت كنيد . قسمتي از هدايت به صورت قرآن و احاديث در دست ما ست ولي از اين قسمتي از هدايت كه در دست ماست چگونه ميتوان برداشت كرد ؟ به اين منظور هم بايد هادي حي بالاي سر ما باشد و به ما بگويد كه به اين موضوع بايد اينقدر بها بدهيد و به آن موضوع آنقدر، فلان موضوع را فراموش كردهايد آن موضوع را هم بايد بها بدهيد و …، ما فراموش كردهايم ! اما چگونه ميشود به هادي حي دست يافت ؟ راه ملاقات كه براي عموم بسته است ، اگر خصوصي هم ملاقات كنند نميآيند براي من و شما باز كنند ، به جاي اينكه من و شما بنشينيم و از خودمان راه درست كنيم ، ببينيم كه اهل بيت عليهم السلام روش نفع بردن از امام غائب را چگونه تبيين فرمودهاند . خود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف روش « نفع بردن » از خودشان را چگونه فرمودهاند ؟ اگر« راه نفع بردن » نه « راه ملاقات » را ولو به اندازه يك روزنه كوچك باز كرده باشند ، چرا ما آن را در جامعه پررنگ نكنيم ؟ چرا جوان هايمان را به آن سو سوق ندهيم ؟ شايد بگوييد اين راه آفت دارد ، هر كسي ادعا مي كند و مي گويد من هدايتي را متوجه شده ام و بايد چنين كرد . پيشگيري اين مساله هم راه دارد ، چون كه راه آفت دارد بايد از آن دريغ كنیم ؟ مگر من و شما دعوت به امام معصوم (ع) نشده ايم ؟ مگر من و شما دعوت به هادي حیّ (ع) نشده ايم ؟ مگر نبايد به امام زمانمان (عج) اعتنا كنيم ؟ آيا اين اعتنا كردن فقط در قالب دعا كردن و گريه كردن است ؟ نه ! اين بي انصافي نسبت به امام حي(ع) است . باید بلند شويم و برویم داخل ميدان و اشكالات و آفات اين راه را هم بشناسيم و سعي كنيم مطرح كنيم . بله، هر چيزي آفتي دارد ، ولي شجاع باشيم ، غير از اين راهي نداريم، هزار و اندی سال است که از امام بهتر از جانمان دور افتاده ایم، چرا قیام به تحسس و جستجوی امام (ع) نمی کنیم، بیایید حرف گوش بدهیم، بیایید به بهترین کلام بها بدهیم، قرآن می گوید : « فَبَشِّرْ عِباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَه» نه «فَيَتَّبِعُونَ حَسَنَه » ، عبادالله به احسنات بها می دهند نه اينكه هر حرفي گيرشان بيايد آن را بها بدهند . آنها دنبال احسنه هستند ، بهترين حسنات ، و از آن پيروي مي كنند . در مقوله حكومت ، « أَحسَنَه » ، حكومت حقة امام زمان (عج) است، الگو، حکومت حقه ایشان است، نه حكومتی که ما به اميرالمؤمنين(ع) نسبت می دهیم، ایشان چند صباحی زمام امر را در دست گرفتند، اما این به معنای این نیست که ایشان حکومت مدِّ نظر خودشان را به پا کردند، در این رابطه در آیه 140 سوره ی آل عمران " تِلْکَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ" خداوند اين روزگاران را در ميان مردم قرار داده است که يک روز دست اين فرد يا گروه باشد و يک روز دست آن فرد يا گروه باشد. زماني که در احاديث ذيل اين آيه نگاه ميکنيم، ميبينيم از دوگونه دولت يعني "دولت حق و دولت باطل" صحبت ميشود. امام صادق(ع) ميفرمايند: ما زال مذ خلق الله آدم دولة لله و دولة لابليس، راوي سوال ميکند، فأينَ دُولةُ الله امام (ع) ميفرمايند: اما هو الا قائم واحد. از زمان حضرت آدم(ع) به بعد دو گونه دولت وجود دارد. دولتي که از آن خداست و دولتي که از آنِ ابليس است. زراره که راوي اين حديث است تعجب ميکند و ميگويد: اين دولت که مخصوص خداست، در کدام زمان واقع شده است؟! امام (ع) ميفرمايند: اين دولت در زمانِ امام زمان(عج) واقع ميشود. تذکراً عرض کنم که از اين دولتي که در آخر تشکيل ميشود با واژة "دولت حق" هم ياد شده است. در احاديث ديگري در ذيل آيه 20 سوره شوري که خداوند ميفرمايد: مَنْ کانَ يُريدُ حَرْثَ اْلآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي اْلآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ، اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، آخرت را به معناي حکومت امام زمان معني کردهاند، امام صادق(ع) ميفرمايند: مَنْ کانَ يُريدُ حَرْثَ اْلآخِرَةِ يعني معرفة امير المومنين(ع) و الائمه، نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ قال يستوفي نصيبه من دولتهم يعني کسي که دنبال زراعتي براي آخرت باشد، و کسي که دنبال "معرفت امير المومنين(ع) و ديگر ائمه(ع)" باشد، نصيبش در دولت حق، يعني آن نصيب خاصي که براي او قرار داده شده است را دريافت ميکند. مَنْ کانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي اْلآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ، کسي که دنبال زراعت مخصوص دنيا باشد، از آن زراعت به او بهره داده ميشود، ولي بداند که در آخرت نصيبي ندارد. امام صادق(ع) ميفرمايند: ليسَ لَه فِي دُولَة الحَقِّ مَعه القائِم نَصِيب چنين فردي در دولت حق نصيبي ندارد. در احاديث آمده است که ابتدا دولتهاي ديگر برپا ميشود و سرانجام دولت حق برپا ميگردد. به عنوان مثال امام باقر(ع) ميفرمايند: دُولَتُنا آخَرُ الدُّوَل وَ لَم يَبقِ اَهل بَيت لَهُم دُولَه الَّا مُلک قَبلنا لِاَنَّ لا يَقُولُ اِذا رَاوا سِيرَتَنا اذا مُلکُنَا سِرنَا مِثلُ سِيرت هَوُلاءِ و هو قول الله عزَّوجلَّ و العاقِبَهُ للمُتَّقِينَ ميفرمايند: دولت ما آخرين دولتها است. ابتدا ديگران دولتهايي تشکيل ميدهند و در انتهاي همة آنها، ما دولت تشکيل ميدهيم تا زمانيکه ما در دولتمان عمل ميکنيم، ديگران نگويند: اگر ما هم دولت ميداشتيم همين طور رفتار ميکرديم. از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان ظهور مولايمان امام زمان(عج)، خداوند چنين قرار داده است که در عمق عالم شب واقع شود. شب يعني زماني که نور نيست، زماني که روز نيست. و هر کسي که طالب دولت است بايد تحت الشعاع دولت ابليس، دولت تشکيل دهد تا همگان ببينند که نمي توانند و بفهمند که ناتوان هستند. در مجموع، همه اينها "دولت باطل" ناميده ميشود. زماني که همة افراد امتحانشان را پس دادند و به کنار رفتند، در آن صورت دولت حق آشکار ميشود و اين همان معنايي است که خداوند در سوره اسراء آيه 81 ميفرمايد: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقًا، دولت حق آشکار ميشود و دولت باطل مانند شبي که با آمدن روز زايل ميشود، از بين ميرود. ما در حال حاضر در فضايي زندگي ميکنيم که کل زمين ـ به عنوان حداقل ـ در حيطه دولت ابليس است. هر کسي در راستاي اهداف ابليس رفتار کند، ابليس و ابليسيان با او کاري ندارند و دست و بال او را باز ميگذارند و بلکه به او کمک هم ميکنند. و هر کسي با ابليس مخالفت کند و در صدد برپايي حق باشد، ابليس و ابليسيان شديداً با او برخورد ميکنند، اين يک روال است. تبعه اين ماجرا آن ميشود که فرمودهاند: الدُّنيا سِجنُ المؤمن. مؤمنين در دولت ابليس جايگاهي ندارند و بلکه دنيا برايشان مانند زندان است. لکن در دولت حق، ابليسيان جايگاه ندارند و دولت حق براي ابليسيان مانند زندان است. دولت باطل با تمام آزارهايش و با تمام طولاني بودنش که البته با توجه به عمر کوتاه ما طولاني جلوه ميکند، در پيشگاه خداوند و در پيشگاه اهل بيت(ع) گذرا بوده و گذرا معرفي شده و با واژه "حبتر" معرفي شده است و سر انجام در يوم الله ظهور، رئيس دولت باطل يعني ابليس لعين به دست مبارک حضرت رسول الله(ص) کشته ميشود و اين مطلبي است در باره دولتهاي باطل و دولت حق. در احاديث داريم: "هر پرچمي، هر عَلَمي قبل از ظهور امام زمان برپا شود، باطل است،(كافي ج 8 ص 295/ بحارالانوار ج2 ص143/ الفصوص المهمه في اصول الائمه ص451)" و جالب است که شخصي از امام(ره) پرسيده بود: مگر در حديث نداريم که هر عَلَمي قبل از عَلَم امام زمان، باطل است، پس چرا شما عَلَم جمهوري اسلامي را برپا کرده ايد؟ امام(ره) فرموده بودند: "اين عَلَمي را که ما داريم برپا ميکنيم، عَلَم امام زمان(عج) است و ما عَلَم ديگري را برپا نکردهايم". و هم کاروانی ها! اين را بدانيد که تا زماني که ما حقيقتاً عَلَم امام زمان (عج) را در دست داشته باشيم، عَلَم ما عَلَم باطل نيست و ان شاء الله که در جمهوري اسلامي هم هيچ وقت به باطل ميل نکنيم. پس الگوی حکومت ما، طبق خواست اهل بیت (ع) باید حکومت حقّة امام زمان (عج) باشد نه آن حکومتی که ما به نام حکومت عدل امیرالمؤمنین (ع)، به ایشان نسبت می دهیم که در منظر خود ایشان نیز آن حکومت و خلافت بقدر آب بینیِ بز هم ارزش نداشت، شما در خطبه ی شقشقیه این موضوع را خوانده اید ؟ این را می دانستید ؟ چرا ما به حكومت علوي تمسك مي جوييم ؟ چرا اين كار را مي كنيم ؟ ما بر خلاف آيه قرآن رفتار مي كنيم ، چه كساني در حكومت امام زمان(عج) وارد مي شوند ؟ واجدان دين مرضي (سورة نور/55) . چرا ما در جامعه اصلاً نمي دانيم دين مرضي چيست ؟ دین قیم چیست ؟ دین کامل چیست ؟ این سه واژه در قرآن آمده ، چرا ما به یک معنا می گیریم ؟ دین به سوی کمال که جلو برده شد به درجه ای رسید که امامین صادقین (ع) آن را استوار بر فقه کردند، و قیوم این درجه از دین فقه است و با فقه جلو برده میشود، اما جمع بین دین کامل و نعمات خاصه می شود دین مرضی، یکی از نعمات خاصه مصحف فاطمه(س) است، کجاست ؟ دست چه کسی است ؟ یکی از نعمات خاصه حکم است، یکی امامت است، یکی اَمارت است و....، حكومت اسلامي ، با نعمات خاصه ، با قواي الهي ميسر است ، چرا ما دنبال اين موضوع نيستيم ؟ بدون نعمات خاصه ، بدون قواي الهي ، حكومت ميسر نيست ، مي دانستيد ؟ اگر قرآن را قبول داريم اين همه مصاديقش را در قرآن نگاه كنيم . خداوند در قرآن ابزار حكومت را ، نعمات خاصه معرفي مي كند ، در نظام الهي ، آن نظامي كه خداوند در قرآن معرفي مي كند ، پيوسته توسط هادي حي ، در جامعه تزريق مي شود . توسط هادي حي . در تمام حكومتهاي الهي ، تا هادي حي از دنيا مي رفت خداوند بلافاصله حكومت را منتفي مي كرد . آیات حكومت سليمان (ع) را بروید در قرآن نگاه كنيد، با چه ابزاری حکومت میکرد ؟ خوانده اید در قرآن ؟ حكومت ذوالقرنين (ع) چی ؟ ، حكومت موسي (ع) و چيزهاي ديگر …، ابزار حکومت ما چیست ؟ هادي حي باید بالای سر جامعه باشد . چرا ما اتصالمان از هادي حي را در جامعه قطع مي كنيم ؟ چرا اتصال را به قرآن و احاديث قرار مي دهيم ؟ آيا حكومت ما قرآني است ؟ آیا این حکوتی که از نعمات خاصه است و امام عالم (ع) در این کشور قرار داده اند را عموم ما داریم قرآنی جلو می بریم ؟ خودتان مصاديق قرآني آن را نگاه كنيد و تفاوتهاي فراوان بين حكومتي كه ما ارائه مي كنيم با آن چه در قرآن آمده را نگاه كنيد، با اين حال خداوند منت برسر ما گذاشته هر چند كه عموماً عوام و خواص ما اشتباه مي كنند . با اين حال خداوند متعال منت گذاشته، رهبر معظم و معزز این جامعه را با هدايت خودش و با محبتهاي خاص خودش تأييد ميكند . خدار را شکر که امام (ع) به ایشان اعتماد دارند، خدا را شکر که ما به این موضوع ایمان داریم ، دوست دست دوستش را می گیرد، در سختی کمکش می کند و تنهایش نمی گذارد، امام زمان (عج) به یقین رهبر معظم انقلاب أیده الله تعالی را هدایت و نصرت می کند، خدا را از بابت این ماجرا بسیار شکر می کنیم، اما دوستان بیایید حد اقل ما دیگر در حریم امام (ع) خجالت بکشیم و به حرف رهبر معظم انقلاب أیده الله تعالی گوش بدهیم، حسینی رفتار کنیم و به قافله سالاری ایشان، کاروان حسینی راه بیندازیم و به تحسس هادی حیّ (عج) برویم، امام (ع) قطعاً به خاطر گل روی رهبر معظم انقلاب هم که شده، به کاروان ما نظر می کنند، آن وقت به هادی حیّ (عج) که رسیدیم، بياييم ارزشها را از هادي ياد بگيريم، او به ما ميگويد كدام ارزشها ، در چه جايگاهي و به چه اندازه ، و اين ارزشها چگونه با يكديگر در ارتباط است ، و گرنه اگر قرار شود كه خودمان ارزشها را سرهم كنيم يك تلي از ارزشها درست ميكنيم كه در تضاد با يكديگر و بيخاصيت اند و نتيجه آن اين است كه هر كس به اسم روشنفكر بلند ميشود و توي سرمان ميزند و ميگويد ديديد حكومت ديني نميتواند جوابگو باشد ، به زور ميخواهيم بگوييم ، نه ! آقا جوابگو است، به استناد اين آيه و حديث ميتواند جوابگو باشد، آنها هم رویشان زیاد شده و هر روز يك چماق جديدي عليه ما مطرح ميكنند و به سر ما مستضعفین می کوبند، در حالي كه اسلحههاي ما مستضعفین زنگ زده است اسلحههاي قديمي كه داريم سالها استفاده ميكنيم زنگ زده است و كسي هم توان ندارد بيايد و توي رويشان بايستد ، آن هم كه به عنوان پرچمدار جناح اسلام بر عليه روشنفكران غرب زده بلند ميشود و ميخواهد حرف بزند حرف خودش را به اسم حرف قرآن و حديث ميزند . در این هزار و اندي ساله تا زمان اعتلاي حكومت اسلامي در ايران ، فقها بايد در رأس باشند و امام (ع) در اين زمان مقوله حكومت را در اين مملكت راه انداخته است . حكومت از مقوله نعمات خاصه است و امام زمان (عج) در اين مملكت راه انداخته است . حكومت بايد ادامه پيدا كند و به حکومت حقه منتهی شود ولي توسط واجدان نعمات خاصه، (و نُرِيدُ أَن نَمُنَّ عَلي الَّذِينَ استُضعِفُوا فِي الأرضِ و نَجعَلَهُم أَئِمَه وَ نَجَعَلَهُمُ الوارِثِينَ/ قصص/5.). ميدانستيد كه اين ماجرا كلي استناد قرآني و حدیثی دارد ؟ از علما بپرسید، از خوبان بپرسید، ببینید درست است این ماجرا ؟ که اگر درست باشد، باید حسینی رفتار کرده وکاروان حسینی راه بیندازیم، اما ابتدا باید قیمت کربلا، ارزش های جاری درکاروان حسینی (ص)، و ارتباط کربلا با ظهور را بدانیم .
قیمت کربلا در چیست ؟ در ماجرای کربلا ظهور امامتِ امام آن زمان (ع) واقعاً اتفاق افتاد ! اما سؤال اینجاست که این ظهور چگونه بروز کرد؟ از مجرای شیعیان، از پنجره ی وجودِ تعدادی شیعه، هر چند اندک این امامت بروز کرد و به ظهور رسید، و خودش را نشان داد. یعنی آن تعداد شیعه، آن تعداد از شعاع های نور امام(ع) در آن محدوده ی زمانی و مکانی، در جریان برپائیِ صحنه ها و درسهای کلاس کاروان حسینی(ص)، توسط امام حسین (ص)، در 32 روز حرکت تا ظهر عاشورا، چنان ارتقاء داده شدند، چنان تغییر جنسیت داده شدند، چنان از جنسیت های دنیایی و ناری به جنسیت های نوری تغیر جنسیت و ارتقاء داده شدند که کلاً از داشته ها و خواسته های خودشان پاک و تزکیه شدند و چیزی جز داشته ها و خواسته های امام (ع) در وجودشان نماند، واقعاً عضوی از پیکره ی امامشان شده بودند، واقعاً جلوه ی تمام نمای امام حسین(ص) شده بودند، واقعاً أشبَه به امامشان شده بودند، این یعنی شیعه، شیعه در محضر امام (ع) خود را بداند، قیمتِ شیعه را پایین آورده، شیعه اگر پیوسته خود را در محضر امام(ع) ببیند، کم فروشی کرده، شیعه شعاع نور امام (ع) است(إنَّ شیعَتَنا خُلِقُوا مِن شُعاعِ نُورنا.. (بحارالانوار ج 25 ص21)، شیعه عضوی از پیکرة امام (ع) است، لذا باید از شیعه، امام (ع) نتیجه گرفته شود، از فعلش، از صفاتش، از کلامش، از داشته ها و خواسته هایش، و از جمیع جنبه های وجودی اش، شما صبح شعاع نور خورشید را از پنجره ی خانه ببینید متوجه چه می شوید ؟ اولین چیزی که برای شما جلب توجه می کند چه چیزی است ؟ آیا شعاع نور است یا منبع نور ؟ یقیناً شما متوجه خورشید خواهید شد ! لذا شما در مواجهه با چنین صحنه ای، نمی گویید ذرات فوتون آمد، و یا شعاع نور آمد، بلکه می گویید "خورشید طلوع" کرد، از شعاع نور، منبع نور را نتیجه خواهید گرفت، شیعه این گونه است، شعاع نور و پنجرهء وجود امام (ع) است، مجرای وجود امام (ع) است، عضوی از پیکره ی امام (ع) است، و اگر"تبعیتِ محض از خواستِ" هادی حیّ (ع) داشته باشد، "نورِ امام (ع) از این پنجره، نور افشانی کرده و کار انجام می دهد"، ما در قرآن میخوانیم "وَ مَن تَبعَنِی فَإنَّهُ مِنِّی (ابراهیم/36)، هر کس از من تبعیت کند از من می شود، یعنی چه که هرکس از من تبعیت کند از من می شود ؟ اصلاً تبعیت به چه معناست ؟ ما در قرآن یک واژة "اطاعت" داریم، یک واژة "تبعیّت"، اگر این دو واژه در قرآن به کار رفته است، قطعاً دارای دو مفهومِ مجزّا می باشد، چراکه اگر دو واژه حاکی از یک مفهوم باشد در قرآن با یک واژه مطرح می شود، لذا اگر این دو واژه در قرآن به کار رفته، دارای دو مفهوم و معناست که درکتب لغت برخی معانی برای این دو واژه ذکر شده، مثلاً: در مفردات راغب در معنای واژه تَبِعَهُ و اتَّبَعَهُ، آمده که یعنی اثرش را دنبال کرد، در پی او رفت، که گاهی به معنای پیروی از راه و روش و پیروی است. اما آیا این دو واژه معنای قوی تری هم دارند ؟ خداوند متعال در قرآن می فرماید: "أطِیعُوا اللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أوُلِی أَمرِ مِنکُم (نساء/59)"، از خدا و رسول و اولیاء امرتان اطاعت کنید، یعنی دقیقاً چه کار کنیم؟ یعنی گوش به کلام ایشان دهید، کلام ایشان را بها دهید و هرچه امر میکنند انجام دهید، پس اطاعت یعنی چه؟ یعنی امر را بشنوید و اطاعتِ امر کنید، یعنی"بشنو وعمل کن" ،" وقالوا سَمِعنَا و أَطَعنا غُفرانَکَ ربَّنا.. (بقره/ 285)، در ادب محاوره ای عرب نیز یک چنین مفهومی به کار میرود، مثلاً عرب وقتی بخواهد کلام شخصی را بشدت بها بدهد و عمل کند، و یا در تعارف، اغراق کند می گوید "سمعاً و طاعتاً" (فرهنگ معاصرآذرتاش آذرنوش ص301و 406) یعنی چشم میشنوم و عمل می کنم، که اگر عامیانه تر بخواهیم بگوییم یعنی چشم، هر چه شما بگویید، امر از شما و اطاعت امر ازما، پس اطاعت یعنی چه ؟ یعنی "بشنو وعمل کن"، خب، محصول اطاعت چه چیزی است ؟ "معیّت" است، البته محصولات دیگری هم دارد، ولی اوجَش، "معیّت" است،ٍ خداوند متعال در سوره ی نساء آیه ی 69 می فرماید: "مَن یُطِعِ اللهَ و الرَّسولَ فَاولئکَ مَعَ الَّذینَ أَنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبیِّینَ و الصِّدیقینَ و شُهَداءِ و الصَّالحینَ و حَسُنَ أولئِکَ رَفیقاً (نساء/69)، یعنی هرکس از خدا و رسول (ص) اطاعت کند در معیّت خوبانی قرار داده می شود، که سید ما رسول الله (ص) در حدیثی می فرمایند: که منظور ما هستیم (....و حَسُنَ أولئِکَ رَفِیقاً المَهدی، (بحارالانوار ج 23 ص 336و 337)، یعنی محصول اطاعت از خدای متعال و رسول(ص) معیّت با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است، که حالا معیّت به چه معناست را اینجا کار نداریم، اما هر چه هست چیزی بسیار فراتر از همنشینی و مجالست است. و اما تبعیت یعنی چه ؟ خداوند متعال در سوره نور آیه ی 21 می فرماید: "یا أیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ وَ مَن یَتَّبِع خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ وَ المُنکَرِ...."، یعنی ای مؤمن ها، ای اهالی ایمان، تبعیت از جا پاهای شیطان نکنید، که اگر کسی این طور رفتار کند محصول آن، این است که شیطان او را امر به فحشا و منکر می کند، اما این به چه معناست که محصول این تبعیت، امر به زشتی است ؟ اینجا هم که صحبت از امر شد، پس اینجا تبعیت باید به معنای اطاعت باشد دیگر؟ آیا همین طور است ؟ عرض میشود که خیر، وقتی صحبت از اثر پا باشد آیا شنیدن و عمل کردن مطرح است یا دیدن و عمل کردن ؟ می گویید : دیدن و عمل کردن، اینجا مفهوم "ببین و عمل کن" جاری است، و "تبعیت" یعنی " ببین و عمل کن "، در ابتدای این آیه، صحبت از خطوات و جاپاهای شیطان است، شما اگر بخواهید پشت سرِ شخصی راه بروید و سعی کنید که در این ماجرا هیچ اثری از خود باقی نگذارید چه کار می کنید ؟ پا ، دقیقاً در جا پای آن شخصی می گذارید که دارد پیشاپیش شما راه می رود، این یعنی چه ؟ یعنی تبعیّت کردن، یعنی دیدن و عمل کردن، اینجا دیگر صحبت از امر و اطاعت از امر نیست بلکه صحبت از دیدن آثار و عمل کردن به آن است، یعنی تبعیت از شیطان و عمل کردن به آثارِ قابل مشاهده ی شیطان مطرح است، نه اوامر او که "إنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبینٌ (بقره/168)". آیا این معنا برای "تبعیت" از این آیه استنباط می شود یا خیر ؟ حال، آیه ی"وَ مَن تَبعَنِي فَإنَّهُ مِنِّی" را کنار بخش اول آیه ی 21 سوره ی نور قرار دهیم، چه اتفاقی می افتد ؟ محصول این تبعیت چیست؟ از شیطان شدن، از جنس شیطنت های شیطان شدن، و در بخش دوم آیه که صحبت از امر به فحشا و منکر است، می توان این نتیجه را گرفت که محصول دیدن آثار شیطان و تبعیت از این آثار و قدم به قدم عمل به فعل شیطان، از شیطان شدن و عین فحشا و منکر شدن است، و جالب است که نقل می شود: در زمان سید ما رسول الله (ص) شخصی وارد مسجد شد و دید که یک ردّ پا بیشتر به سمت مسجد نیست و گمان کرد که ایشان در مسجد تنها هستند، اما وارد مسجد که شد، دید جناب سلمان (ع) هم نزد سید ما رسول الله (ص) نشسته است، از ماجرا پرسید، سلمان (ع) گفت: که من پا جز در جا پای رسول الله نمی گذارم، یعنی چه ؟ چه مفهومی در این کلام نهفته است ؟ آیا سلمان (ع) همیشه پشتِ سرِ سید ما رسول الله (ص) راه می رفته تا رد پایی از او باقی نماند ؟ جناب سلمان (ع) چه می خواسته به ما بگوید ؟ ایشان خواسته است که بگوید: من فقط و فقط از اهل بیت (ع) تبعیت می کنم، می بینم فعل ایشان را و عمل می کنم به آن، و در جمیع جنبه های وجودیم سعی می کنم که بشدت مساوق و عین ایشان باشم و حتی به اندازه ی یک ردّ پا هم در نظام عالم از خود اثر نگذارم، این یعنی "تبعیت" و سلمان (ع) یعنی "مُتَّبِع و شیعه"، محصول این نوع رفتار سلمان (ع) چه شد ؟ این شد که سید مان رسول الله (ص) فرمودند: "سَلمانُ مِنَّا أَهلَ البَیت (اصول کافی ج2 ص254) " ، یعنی همان آیه ی "وَ مَن تَبعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی" را خداوند متعال در اینجا با برپایی صحنه ای برای ما آشکار فرمود، حال، از این منظر که به شیعه نگاه کنیم، شیعه یعنی چه ؟ یعنی "شِیعَتُنا مِنِّا" ، شیعه ما عضوی از پیکره ی ماست، یعنی "إنَّ شِیعَتَنا خُلِقُوا مِن شَعاعِ نُورِنا" (بحارالانوار ج 25 ص21)، شیعه ما شعاع نور ماست، لذا امیرالمؤمنین (ع) به کمیل می فرماید: "یا کُمَیلُ ﻻ تَأخُذ إﻻّ عَنَّا تَکُن مِنَّا (تحف العقول ص171)" ای کمیل جز از ما نگیر تا از ما بشوی، یعنی"تبعیت محض از خواستِ امام (ع)"، و در اینجا فقط کمیل منظور نیست، بلکه این حکم، مسیر تمام شیعیان را مشخص کرده و برای اهلِ بیتی شدن، راه را فقط به اهل بیت (ع) و مجاریِ مربوطه ای که خودشان قرار می دهند، محدود کرده است، اما چرا امیرالمؤمنین (ع) حکم می کنند که شیعه جز از ایشان نگیرد ؟ چون شیعه شعاع نور امام (ع) است و نور فقط از منبع نور باید تغذیه شود، زیرا که از منبع نور ساطع شده و به آن باز خواهد گشت، لذا می بینیم در حدیثی امام صادق (ع) به زراره می فرمایند: ای زراره، مَثَلِ شیعیان ما مَثَلِ خورشیدی است که از "مشرق" یعنی محل اشراق و نور افشانی نور طلوع کرده و به "مشرق" غروب خواهد کرد(بحارالانوارج 25 ص21باب1) یعنی از نور به نور، عجیب است ! چه ماجرایی در پشت پرده ی عالم دنیا و فضاهای بالاتر است که هر چه در احادیث اهل بیت (ع) می گردیم، رابطه امام (ع) و شیعه را، رابطه ی منبع نور و شعاع نور می یابیم ؟ هر چه هست گویای این حقیقت است که شیعه باید صد درصد به کنترل اهل بیت (ع) باشد و از تمام وجودش ایشان نتیجه گرفته شوند، و شیعه نیز از هر کاری و هر چیزی، امام (ع) را نتیجه می گیرد، چرا که می داند تمام نظام آسمان ها و زمین، از ما فوق تا ما دون و ما فیهما، قائم به امام (ع) است، همان طورکه خود ایشان در حدیث می فرمایند : "لَو لا حُجَّة لَساخَتِ الأرضُ بأهلِها" اگر امام (ع) وجه حجتش را از زمین بردارد، زمین اهلش را فرو می برد، به مانند اینکه شما قیوم را از زیر درخت انگور بردارید ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ خداوند متعال این فرمول را در نظام عالم قرار داده است که شیعه از نور امام (ع) باشد، قائم به امام (ع) باشد، صد درصد به کنترل امام (ع) باشد، از هر فعلی و هر چیزی امام (ع) را نتیجه بگیرد و از او نیز امام (ع) نتیجه گرفته شود، و این حقیقتی از حقایق نظام عالم است. لذا در حدیث میخوانیم، امام زمان (عج) که ظهور می کنند پشت به کعبه، می فرمایند : هرکس میخواهد به آدم (ع) نگاه کند، به من نگاه کند که من همان آدم هستم، و هرکس میخواهد به نوح (ع) نگاه کند، به من نگاه کند که من همان نوح هستم، و هرکس میخواهد به ابراهیم(ع) نگاه کند به من نگاه کند که من همان ابراهیم هستم وکلام را ادامه میدهند تا به عیسی (ع) میرسند، البته حدیث به امام حسن عسکری (ع) ختم می شود (بحارالانوار ج 52 ص192)، لکن این قسمت از حدیث مربوط به بحث ما نمی شود، اما در فراز اول آن، چرا امام (ع) اینطور رفتار می کنند ؟ چون تمام أنبیاء و رسل (ع) از بهترین شیعیان اهل بیت (ع) هستند، نور امام (ع) و صددرصد به کنترل ایشان هستند، لذا امام (ع) آنها را به عنوان جسمی از اجسام خود به کار گرفته و اصلا خود را با ایشان معرفی میکنند، مثلاً در ذیل آیة 83 سوره ی صافات"و إِنَّ مِن شِعَتِهِ لَإِبراهِیم" امام صادق (ع) می فرمایند: ابراهیم (ع) از بهترین شیعیانِ امیرالمؤمنین (ع) است (تفسیر البُرهان ج 4 ص600)، لذا همان طور که اصل شما، که شیعه هستید، نور شما است، و وقتی در دنیا میخواهید خود را معرفی کنید با این جسم مادی که صددرصد به کنترل شماست معرفی می کنید، و همان طورکه اگر با دستتان که عضوی از پیکره است چیزی را برمی دارید و یا کاری را انجام می دهید، می گویید که من برداشتم، من این کار را انجام دادم، یکی از أنبیاء و رسل (ع) و یا شیعه ای هم که صد در صد در کنترل امام (ع) است اگر در هر زمانی کاری انجام دهد، امام (ع) می فرمایند: که ما بودیم، ما انجام دادیم، مثلاً امیرالمؤمنین (ع) در حدیث معرفتشان بالنُّورانیَّت (بحارالانوار ج 26ص1) می فرمایند: "أنَا اَلخِضر عالِمُ مُوسَی"من عالم موسی هستم، من خضر هستم، ویا می فرمایند: "أنَا ذُوالقَرنَینِ" من ذوالقرنین هستم، این یعنی چه که من عالم موسایم، من خضرم، من ذوالقرنینم، من اینم، من آنم وچه و چه ؟ چرا امیرالمؤمنین (ع) اینطور رفتار می کنند ؟ مگر خضر یک فردی در گذشته نبود ؟ مگر ذوالقرنین یک شخصی در گذشته نبود ؟ می گویید چرا قرآن هم تصدیق می کند، پس موضوع چیست ؟ موضوع این است که این بزرگواران جزءِ بهترین خوبانِ از شیعیان و صد درصد در کنترل اهل بیت (ع) بوده اند و هستند، لذا امام (ع) که محدود به زمان و مکان نبوده و نیستند، می فرمایند: که ایشان ما هستیم، شیعه این گونه است، وکسی که ادعای تشیّع می کند، باید صد درصد در کنترل امام (ع) باشد، آیا ما هستیم ؟ آیا داشته های ما، داشته ها و خواسته های امام (ع) است یا داشته ها و خواسته های نفسانی ماست؟ اگر از این منظر به شیعه نگاه کنیم، چقدر قیمتی میشود ؟ چقدر ارزش پیدا می کند ؟ قضاوت با خودِ شما، برگردیم به کربلا. چه چیزی کربلا را قیمتی کرد ؟ بروز و ظهورِ نورِ امام حسین (ص) از مجرای تعدادی شیعه، لذا هرجا و هر زمانی که یک شیعه مجرای نور امامت و ولایت امام حسین (ص) باشد، آن لحظه عاشوراست و آن زمین کربلاست. هر وقت این اتفاق بیفتد، یعنی لحظه ای پیدا بشود که انسان در آن لحظه، مجرای نور امام (ع) و ولایت امام (ع) بشود، آن مکان و زمان به این یُمن به قیمت کربلا و عاشورا میرسد. در مکانی به نام کربلا، وجود مقدس و نورانیِ أباعبدالله الحسین (ص) حضور داشتند، و لحظه لحظه ی عاشورا این بود که مرکز توجّه همۀ افراد، در آن منطقه و در آن زمان، امام حسین (ص) بود، محور جامعه ی کربلا، امام (ع) بود، وکربلا و کلِّ ماجراهای آن و اهل کاروان و تعلیم و تربیت آنها، قائم به امام حسین (ص) بود، لذا حضرت زینب (س) که شاهد این پشت پرده های کربلا هستند، شاهد این ظهورات زیبا هستند، شاهد امام سالاری و امام محوری در جامعه ی کربلا هستند نه مردم سالاری، دیگر خون و حماسه برایشان جلب توجه نمی کند، واقعاً زیبائی این صحنه بود که برای ایشان جلب توجه کرد، لذا وقتی ابن زیادِ ملعون، از ایشان می پرسد که در کربلا چه دیدید ؟ می فرمایند: که "ما رأیتُ إلّا جَمیلا"، من جز زیبایی چیزی ندیدم، همه چیز قائم به مولایم حسین(ص) بود، صحنه ها خیلی زیبا بود، و اصلا من کیف کردم، بله واقعاً دیدن ظهور خورشیدِ وجود امام حسین (ص) در مرکز عاشورا و شعاع های متصل به این خورشید پر فروغ در پشت پرده ی کربلا، آنقدر برای زینب (س) جلوه کرده بود که ایشان فقط زیبایی را نتیجه گرفتند نه حماسه و خون را، و اگر کسی جز آن ملعون مخاطب ایشان بود، شاید می فرمودند: که "ما رَأَیتُ إِلَّا حُسِینَاً"، من چیزی جز حسین (ص) ندیدم، من أباالفضل دیدم اما حسین دیدم، من حبیب دیدم اما حسین دیدم، من زهیر دیدم اما حسین دیدم، من هرچه دیدم حسین دیدم و آثار حسین، هرچه دیدم حسین دیدم و حسین (ص)، ما نیز باید اینگونه نگاه کنیم تا برداشت های عظیم از کربلا داشته و زیبایی ها را نتیجه بگیریم، لذا هر وقت در طول عمر ما، لحظه ای باشد که تمام توجه ما، تمام وجود ما به سمت اماممان، به سمت امام حسین (ص) باشد، آن لحظه عاشوراست و این در هر جایی که اتفاق بیفتد، آنجا کربلا بوده و با تمام سختی ها زیباست، قیمت جملهء "کُلُّ یَومٍ عَاشُورَا و کُّلُ أَرضٍ کَربَلا" اینطور مشخص میشود و همچنین بدین معناست که کاروان حسینی(ص) محدود به مکّه تا کربلا نمی باشد، بلکه تا یوم الله ظهور امام زمان (عج) و بعد از آن نیز ادامه دارد و قوی ترین مدخَل برای ورود به کاروان مهدوی(عج) کاروان حسینی است، پس می توانیم درس های کربلا را گرفته و در رکاب امام عصر ارواحنا له الفداء پیاده کنیم یعنی می توانیم با کاروان حسینی (ص) به کاروان مهدوی (عج) برسیم. حال اگر قرار باشد کل یومٍ عاشورا باشد، یعنی فردایی که عاشورای مهدی (عج) باشد و جالب است که در حدیث داریم ظهور، روز عاشورا واقع می شود (التهذیب ج4 ص300)، ما باید "ارزش هایِ اوج" در کربلا را بیابیم و بر مبنای آن ارزش ها رفتار کنیم، باید سریعاً کاروان حسینی تشکیل دهیم و بشدت به دنبال "ارزش هایِ اوج" در این کاروان باشیم، لذا ما باید بدانیم که "ارزش های اوج" در کربلا چه ارزش هایی بود؟ و چه ارزش هایی درکربلا به اوج رسید؟ اما چه طور متوجه این ماجرا شویم ؟ باید نگاه کنیم به اصحاب امام حسین (ص)، ببینیم آنها چگونه رفتار کردند، نگاه کنیم به این تعلیم و تربیت شدگان . مصداق های زیادی هست، اما در بین مصداق ها کسانی هستند که بیش از همه اوج گرفته بودند، بیش از همه اهل بیتی شدند، مثل حضرت ابوالفضل(ع)، لذا بیاییم چند قدمی با ایشان همراه شویم و ببینیم که ایشان چگونه رفتار می کردند، حضرت ابوالفضل (ع) در سخت ترین امتحاناتی که امام حسین (ص) از درس های کربلا گرفتند، بهترین رفتارها را انجام دادند، و بهترین نمرات را گرفتند، و در مقامات، به بالاترین درجاتِ طبقاتِ فضل نسبت به دیگر یاوران رسانیده شدند، و ما باید این درس ها و رفتارهای در قبال را، خوب یاد بگیریم برای عمل کردن در صحنه های پیش رو در آخرالزمان، یاد بگیریم برای سرافراز شدن در صحنه ها و امتحانات دشوارِ قبل از ظهور، ما باید درست رفتار کردن در صحنه های بسیار سخت را یاد بگیریم تا سرافراز شویم، و چه کلاس درسی بهتر از کربلا ؟ اما چه درسی ؟ چه ارزشی ؟ چه ارزشی بیش از همه برای ما کارآمد است ؟ چه ارزشی باید بیش از همه برای ما جلب توجه کند ؟ درس "تبعیت"، آن هم تبعیت از "مشیَّت و خواستِ" هادیان الهی، نه تبعیت از "رضایت"، تبعیت از رضایت فقط تا یک جاهایی جواب می دهد، در کربلا گوش کن و اطاعت کن، "بشنو و عمل کن" مطرح نبود، امر و اطاعت از امر مطرح نبود، یعنی ماجرا این طور نبود که امام (ع) فقط امر کنند و یاوران هم فقط اطاعت کنند، بلکه در 32 روز حرکت به سمت کربلا که اگر دقیق تر بگوییم 32 روز امتحان و ارتقاء در جریان کربلا، "ببین و عمل کن" مطرح بود، یعنی اگر امام (ع) نماز میخواندند همه نماز میخواندند، اگر ایشان سوار بر اسب می شدند، همه سوار بر اسبشان می شدند، اگر ایشان ناراحت بودند همه نارحت بودند، اگر ایشان فکر میکردند همه در این فکر بودند که امام (ع) به چه فکر می کند، کاری نداشتند که چه چیزی، در چه وقتی باید واقع شود، این برایشان اصلاً جلب توجه نمی کرد، بلکه امام (ع) و فعل امام (ع) برایشان مهم بود و جلب توجه می کرد، البته کسا
قیمت کربلای حسین (ص)، رفتار حسینی (ص)
نظرات شما عزیزان: